شماره ٢٣٠: اگر آن غمزه خونريز مصور مى شد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
اگر آن غمزه خونريز مصور مى شد
آب آيينه چو شمشير بجوهر مى شد
بود شيرازه اش انديشه آن موى ميان
پاره هاى دلم آن روز که دفتر مى شد
جگر سوخته فاختگان آبکش است
ورنه از سايه سرو تو زمين تر مى شد
قد رعناى تو مى کرد اگر قامت راست
سرو با سبزه خوابيده برابر مى شد
شب که رخسار تو از باده برافروخته بود
شعله پنهان به ته بال سمندر مى شد
گل رخسار عرقناک ترا گر مى ديد
باغ جنت خجل از چشمه کوثر مى شد
خشک ناگشته به دلدار رسيدى خط من
نامه شوقم اگر بال کبوتر مى شد
اگر از تيغ تو مى شد جگر من سيراب
سبزه خضر ز شادابى من تر مى شد
مى شد از غيرت شاهان دل مسکينان خون
وصل او گر به زر و زور ميسر مى شد
بود از چاشنى خاک قناعت غافل
مور روزى که گرفتار به شکر مى شد
بودم آن روز من از جمله آزاده روان
که مرا سد رمق سد سکندر مى شد
گشت از تلخى ايام گوارا صائب
ورنه شيرينى جان زود مکرر مى شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید