شماره ٢١٢: زين سعادت که ز بال و پر ما مى ريزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
زين سعادت که ز بال و پر ما مى ريزد
استخوان بندى اقبال هما مى ريزد
به سبکدستى من نيست درين بزم کسى
اول از ناخن من رنگ حنا مى ريزد
خار صحراى جنون مى بردش دست بدست
هر که را آبله گل در ته پا مى ريزد
رهروى را که بود درد طلب دامنگير
خار در رهگذر راهنما مى ريزد
زخم ناسور من از حسرت مشک است کباب
زلف او عطر به دامان صبا مى ريزد
از لحد خاک گشاده است بغل در طلبش
خواجه از بيخبرى رنگ سرا مى ريزد
با دل خونشده بر گرد جهان مى گرديم
تا نصيب اين کف خون را به کجا مى ريزد
مى شود گوهر، اگر جمع تواند کردن
آبرويى که به دريوزه گدا مى ريزد
مى شود دعوى خون روز قيامت صائب
رنگ هر گل که ز نظاره ما مى ريزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید