شماره ١٩٩: اشک گرمم جگر وادى محشر سوزد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
اشک گرمم جگر وادى محشر سوزد
داغ تبخال به کنج لب کوثر سوزد
آستين دست ندارد به چراغ گل داغ
اين چراغى است که تا دامن محشر سوزد
آتش عشق ز خاکستر هندست بلند
زن درين شعله ستان بر سر شوهر سوزد
از مى اين چهره که امروز تو افروخته اى
گر کنى باد زن از بال سمندر، سوزد
از کلاه نمدى دود کند اخگر عشق
اين نه عودى است که در مجمر افسر سوزد
به که سر بر سر بالين سلامت بنهم
چند از پهلوى من سينه بستر سوزد؟
از چه برده است نواهاى ملال انگيزت؟
که بر افغان تو صائب دل کافر سوزد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید