شماره ١٨٧: عاشق محو به دلدار نمى پردازد
عاشق محو به دلدار نمى پردازد
بلبل مست به گلزار نمى پردازد
ريسمان بازى تقليد بود پيشه عقل
عشق با سبحه و زنار نمى پردازد
هر که چون نقطه زانديشه فرو رفت به خويش
هيچ با گردش پرگار نمى پردازد
زور بر آينه صاف نيارد صيقل
چرخ با مردم هموار نمى پردازد
کام آن کس بود از شهد سلامت شيرين
که به اقرار و به انکار نمى پردازد
خبرش نيست ز تعجيل بهاران، ورنه
گل به آرايش دستار نمى پردازد
آتشى در جگر بلبل اگر هست، چرا
اين چمن را ز خس و خار نمى پردازد؟
تا به آن آينه رو راه سخن يافته است
طوطى ما به شکرزار نمى پردازد
ز اعتمادى است که کرده است به اعجاز نفس
عيسى ما که به بيمار نمى پردازد
گرم کرده است چنان بيخبرى صائب را
که ز گفتار به کردار نمى پردازد
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده