شماره ١٨٣: قطره آن کس که پى آب به ظلمت مى زد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
قطره آن کس که پى آب به ظلمت مى زد
کاش خود را به دم تيغ شهادت مى زد
ديد تا روى تو، چون گل همه تن دامن شد
آن که بر آتش من آب نصيحت مى زد
اين زمان نامه اعمال گنهکاران است
بر رويى که دم از صبح قيامت مى زد
گر چه روى سخنش بود به ظاهر با غير
نمکى بود که ما را به جراحت مى زد
سير صحراى شکرخيز قناعت کردم
چون شکر، مور در او جوش حلاوت مى زد
آن که مى بست به ظاهر در صحبت بر خلق
با دو صد دست به باطن در شهرت مى زد
گنبد مسجد شهر از همه فاضلتر بود
گر به عمامه کسى کوس فضيلت مى زد
از بلندى نظر بود نه از بيخبرى
همت صائب اگر پاى به دولت مى زد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید