شماره ١٧٥: هر که در وقت جوانى ره طاعت گيرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که در وقت جوانى ره طاعت گيرد
خط پاکى ز عرق ريزى خجلت گيرد
تا به کى چون سگ ديوانه ز بى توفيقى
در دم صبح ترا خواب ز غفلت گيرد؟
چون سرآمد همه عمر به نافرمانى
به چه سرمايه کسى دامن فرصت گيرد؟
دل هرکس که بدآموز به صحبت شده است
چه تمتع ز پريخانه خلوت گيرد؟
مى نهد سنگ نشان در ره آمد شد خلق
هر که از بى بصرى گوشه عزلت گيرد
نور خورشيد، نظر بند ز روزن نشود
دامن عمر کجا ديده حسرت گيرد؟
هر که را دل سيه از هستى اين نشأه شده است
فيض صبح از دم شمشير شهادت گيرد
گيرد از بيجگرى عقل سر خود به دو دست
سر مجنون ز هوا سنگ ملامت گيرد
گر شود ديده مردم ز تماشا روشن
چشم ما روشنى از سرمه عبرت گيرد
نيست بالاتر اگر رتبه فقر از دولت
شاه از گوشه نشينان ز چه همت گيرد؟
مى شود نقل محافل سخن شيرينش
گر سبق طوطى ازان آينه طلعت گيرد
دست هرکس که چو خورشيد زرافشان باشد
همه روى زمين را به فراغت گيرد
مى رود دست و دل از کار ز نظاره تو
کيست دامان ترا روز قيامت گيرد؟
دل هرکس که شود سخت ز غفلت صائب
مشکل اندام به سوهان نصيحت گيرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید