شماره ١٧٢: جان ما تاب زهر زلف پريشان نخورد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
جان ما تاب زهر زلف پريشان نخورد
دل ما آب ز هر چاه زنخدان نخورد
مى اين بزم به خوناب جگر آغشته است
طفل بى گريه دمى شير ز پستان نخورد
تا کسى نشکند آيينه خودبينى را
آب چون خضر ز سرچشمه حيوان نخورد
به تهيدستى و بى برگى خود ساخته ايم
چون سر دار، سر ما غم سامان نخورد
طره خم به خمش شب همه شب مى لرزد
که نسيمى به چراغ دل سوزان نخورد
نشود واسطه رزق جهان چون يوسف
هر که يک چند دل خويش به زندان نخورد
رزق ما تنگ زانديشه بى حاصل ماست
نان کسى مى خورد اينجا که غم نان نخورد
نيست سرگشتگى عشق به صائب مخصوص
کشتيى نيست درين بحر که طوفان نخورد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید