شماره ١٤٦: خويش را پيشتر از مرگ خبر بايد کرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
خويش را پيشتر از مرگ خبر بايد کرد
در حضر فکر سرانجام سفر بايد کرد
پيش ازان دم که شود تکمه پيراهن خاک
سر ازين خرقه نه توى بدر بايد کرد
حاصل کار جهان غير پشيمانى نيست
فکر شغل دگر و کار دگر بايد کرد
نفسى چند که در سينه پرخون باقى است
صرف افغان شب و آه سحر بايد کرد
پيشتر زان که شود کشتى تن پا به رکاب
کشتى فکر درين بحر خطر بايد کرد
سير انجام در آيينه آغاز خوش است
دام را پيشتر از دانه نظر بايد کرد
تا مگر اختر توفيق فروزان گردد
گريه اى چند به هر شام و سحر بايد کرد
پيش ازان دم که زمين دوز کند خار اجل
دامن سعي، ميان بند کمر بايد کرد
تا گل ابرى از ايام بهاران باقى است
صدف خويش لبالب ز گهر بايد کرد
به رفيقان گرانبار نپردازد شوق
توشه اين سفر از لخت جگر بايد کرد
فکر جان در سفر عشق به خاطر بارست
از گرانبارى اين راه حذر بايد کرد
قسمت مردم بى برگ بود ميوه خلد
دهنى تلخ به اميد ثمر بايد کرد
نتوان راه عدم را به عصا طى کردن
پا چو از کار شد انديشه پر بايد کرد
شارع قافله فيض بود رخنه دل
چشم خود وقف بر اين راهگذر بايد کرد
پرتو عاريتى نعل در آتش دارد
شمع محراب ز رخسار چو زر بايد کرد
مادر خاک به فرزند نمى پردازد
روى در منزل و مأواى پدر بايد کرد
يک جهت گر شده اى در سفر يکتايى
صائب از هر دو جهان قطع نظر بايد کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید