شماره ١٣٩: روز و شب بر من مهجور به تلخى گذرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
روز و شب بر من مهجور به تلخى گذرد
عيد و نوروز به رنجور به تلخى گذرد
ندهد کنج قناعت به دو عالم قانع
از سر تنگ شکر مور به تلخى گذرد
تلخى و شورى و شيرينى آب از خاک است
عمر در عالم پرشور به تلخى گذرد
زندگى را نبود چاشنيى بى مستى
عمر در باغ به انگور به تلخى گذرد
مال خود را نکند هر که به شيرينى صرف
از سر شهد چو زنبور به تلخى گذرد
روزگار خط شبرنگ به شيرين دهنان
چون شب جمعه به مخمور به تلخى گذرد
راحت و رنج به اندازه هم مى بايد
شب کوتاه به مزدور به تلخى گذرد
تا به کى در تن خاکي، که شود زير و زبر
روز ما همچو شب گور به تلخى گذرد؟
تلخى مرگ شود شهد به کامش صائب
هر که زين عالم پرشور به تلخى گذرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید