شماره ١٣١: چشم شوخ تو محال است که خوابش ببرد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم شوخ تو محال است که خوابش ببرد
مگر از مستى سرشار شرابش ببرد
عرق شبنم گل خشک نگشته است هنوز
مگذاريد که گلچين به شتابش ببرد
بحر اگر از گهر خويش زند جوش گزاف
طفل اشکم به زبان آيد و آبش ببرد
صائب اين بار به صد دست نگه خواهم داشت
دل مجروح اگر جان ز عتابش ببرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید