شماره ١٢٧: دل و دين و خرد و هوش مرا صهبا برد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل و دين و خرد و هوش مرا صهبا برد
حاصل عمر من اين سيل گران يکجا برد
نه همين تشنه من از ميکده بيرون رفتم
که صدف هم دل پرآبله از دريا برد
نکند جاذبه عشق اگر کوتاهى
مى توان بار دو عالم به تن تنها برد
کوه تمکين فلک، مهره بازيچه اوست
عالم آشوب نگاهى که مرا از جا برد
هوس داغ تو سر داد به صحرا ما را
طلب درد تو ما را به در دلها برد
چشمه خضر کنون بر سر انصاف آمد
که دل از آب شدن تشنگى ما را برد
نيست شايسته افسوس متاع دل ما
جاى رحم است بر آن دزد که اين کالا برد
گوهر از گرد يتيمى نتواند دل کند
گرد مجنون نتوان از دل اين صحرا برد
نيست در ميکده جز رطل گران دلسوزى
که تواند ز دل امروز غم فردا برد
مى توان شست سياهى ز دل شب صائب
نتوان از سر شوريده ما سودا برد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید