شماره ١٢٤: دل آگاه ز تن فکر رهايى دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل آگاه ز تن فکر رهايى دارد
از رفيقى که گران است جدايى دارد
زاهد ساده دل ما چه قدر مرحوم است
جنت اميد ز طاعات ريايى دارد
دل به خط نقل مکان کرد ازان حلقه زلف
مى توان يافت که انداز رهايى دارد
دل به مطلب ز نگاه غلط انداز رسيد
اين هدف طالعى از تير هوايى دارد
گل که از برگ سراپا لب رنگين سخن است
طمع بوسه ازان دست حنايى دارد
آفتاب از مه نو، کاسه دريوزه به کف
نور ازان صبح بناگوش گدايى دارد
زشت در مرتبه خويش کم از زيبا نيست
هر چه را مى نگرى حسن خدايى دارد
نيست ممکن که ز کارش گرهى باز شود
رهنوردى که غم آبله پايى دارد
کاش آن ترک ستمکار به قرآن مى داشت
اعتقادى که به ديوان نوايى دارد
دور گردان وفا را غم نزديکان نيست
ور نه از زلف دل ما چه جدايى دارد
چون طمع لازم ارباب سخن افتاده است
صائب انصافى از احباب گدايى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید