شماره ١١٧: هر که رخساره آيينه گدازى دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
هر که رخساره آيينه گدازى دارد
رو به هر دل که گذارد در بازى دارد
کرد اگر زير و زبر بتکده ها را محمود
هند هم بهر مکافات ايازى دارد
گر بود دست من از دامن قاتل کوتاه
خون گيرنده من دست درازى دارد
چون دم تيغ ز هر موج دلش مى لرزد
هر که در دل چو صدف گوهر رازى دارد
من که دارم گره از کار دلم باز کند؟
سينه کبک درى چنگل بازى دارد
دل در آن زلف شب و روز بود در تب و تاب
شمع اگر در دل شب سوز و گدازى دارد
در ته پرده ز جوهر بودش چين جبين
گر چه آيينه در خانه بازى دارد
منزل روى تو بسيار به دل نزديک است
گر چه زلف تو ره دور و درازى دارد
گردن از بندگى عشق مکش چون يوسف
که عجب سلسله بنده نوازى دارد
زلف کوته شد و بيدار نگرديد از خواب
چشم مست تو عجب خواب درازى دارد
مى برند اهل جهان دست به دستش چون گل
هر که خلق خوش و پيشانى بازى دارد
صائب از خامه ما گلشن معنى به نواست
باغ اگر بلبل هنگامه طرازى دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید