شماره ١١٠: دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
دل عاشق چه غم از شورش دوران دارد؟
کشتى نوح چه انديشه ز طوفان دارد؟
غمزه شوخ ترا نيست محرک در کار
تيغ از جوهر خود سلسله جنبان دارد
دل در آن زلف ندارد غم تنهايى ما
فيض صبح وطن اين شام غريبان دارد
چرخ از حلقه بگوشان قديم است او را
سر زلفى که مرا بى سر و سامان دارد
آرزو از دل ارباب هوس مى شويد
چهره اى کز عرق شرم نگهبان دارد
دامن شب مده از دست که اين ابر سياه
در ته دامن خود چشمه حيوان دارد
بيشتر ساده دلان کشته شمشير خودند
صبح از خنده خود زخم نمايان دارد
مگذر از دامن صحراى قناعت کانجا
مور در زير نگين ملک سليمان دارد
از جگر سوختگان نيست بجز لاله کسى
که چراغى به سر خاک شهيدان دارد
در پريشانى خلق است مرا جمعيت
دل من طالع سى پاره قرآن دارد
آفتاب است چو شبنم ز نظر بازانش
گلعذارى که مرا واله و حيران دارد
نتوان جمع به شيرازه سامان کردن
خاطرى را که غم رزق پريشان دارد
آن که از تيغ تغافل دو جهان بسمل اوست
دست در گردن دلهاى پريشان دارد
خوارى چرخ بود رزق عزيزان صائب
روى يوسف خبر از سيلى اخوان دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید