شماره ٩٨: چشم پرکار تو در پرده بيانها دارد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
چشم پرکار تو در پرده بيانها دارد
در تبسم لب جان بخش تو جانها دارد
از دل سنگ تو بر کوه بود پشت بلا
فتنه از زلف تو در دست عنانها دارد
چون جهد صيد ز تير تو، که از چين جبين
قدر انداز نگاه تو کمانها دارد
خم ابروى تو غافل نشود از دلها
که کماندار توجه به نشانها دارد
نه همين پرده دل از تو گريبان چاک است
ماه رخسار تو هر گوشه کتانها دارد
حسن از پرده ناموس شود رسواتر
ورنه آن آينه رو آينه دانها دارد
به تکلف دو سه روزى ز ستم دست بدار
کز خط سبز، عذار تو قرانها دارد
تيغ ناز تو ز خط زنگ برآورد و هنوز
غمزه شوخ تو سر در پى جانها دارد
از سر رغبت اگر دست ز جان خواهى شست
وادى عشق عجب آب روانها دارد
چند در صومعه محشور بود با پيران؟
آن که در کوى خرابات جوانها دارد
شادى باده سبکسيرتر از رنگ حناست
چه نهى دل به بهارى که خزانها دارد؟
يک زبان نيست فزون قسمت صاحب گفتار
حسن کردار ز هر عضو زبانها دارد
آن که در شکر، زبان بر دهنش مسمارست
چون رسد وقت شکايت چه زبانها دارد
پيش من نيست کم از لاله صحراى بهشت
کف خونى که ز داغ تو نشانها دارد
مى کند ديدنش از داغ جگر را معمور
وادى عشق عجب لاله ستانها دارد
شمع هرچند به آتش نفسى مشهورست
خامه صائب ما نيز بيانها دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید