شماره ٧٦: وقت ارباب دل آشفته به مويى گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
وقت ارباب دل آشفته به مويى گردد
صيد وحشت زده آواره به هويى گردد
بى تأمل مژه مگشاى درين عبرتگاه
که ترازوى مکافات به مويى گردد
درس آزادگيش زود روان مى گردد
هرکه چون سرو مقيم لب جويى گردد
عاقبت چون همه را خاک شدن در پيش است
اى خوش آن خاک که جامى و سبويى گردد
جگر سوخته از جنبش مژگان ريزد
چون قلم هر که گرفتار دورويى گردد
زخم شمشير تغافل همه مخصوص من است
اين نه آبى است که هر روز به جويى گردد
صورت خوب به هر مشت گلى مى بخشند
تا که شايسته اخلاق نکويى گردد؟
بهر روشندلى ما دم گرمى کافى است
چشم يعقوب پر از نور به بويى گردد
بس بود از دو جهان محو تماشاى ترا
آنقدر وقت که مشغول وضويى گردد
هر غبارى که ازو چشم نپوشى صائب
در نهانخانه دل آينه رويى گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید