شماره ٧٢: گر چنين خون دل ازان طره مشکين گردد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
گر چنين خون دل ازان طره مشکين گردد
شانه را دست در آن زلف نگارين گردد
مانع شوخى آن چشم نشد پرده خواب
برق در ابر محال است بتمکين گردد
مى برى دلبرى اى شوخ زحد، مى ترسم
کز گر انبارى دل زلف تو بى چين گردد
از جوان حرص فزون است کهنسالان را
خار چون خشک شود بيش شلايين گردد
عالمى گردن اميد برافراخته اند
تا به خون که دم تيغ تو رنگين گردد
اگر از باده شود چهره خوبان رنگين
باده از چهره رنگين تو رنگين گردد
چشم خورشيد کز او خيره شود چشم جهان
از تماشاى رخت مشرق پروين گردد
کوه غم بار به دل نيست طلبکار ترا
که سبکسير شود سيل چو سنگين گردد
پاى خوابيده محال است به معراج رسد
چشم خودبين چه خيال است خدابين گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید