شماره ٢١: تمنا از دل اهل هوس بيرون نمى آيد
تمنا از دل اهل هوس بيرون نمى آيد
که حرص شهد از جان مگس بيرون نمى آيد
به مرگ از قيد تن، تن پروران را نيست آزادى
که مرغ بى پر و بال از قفس بيرون نمى آيى
زخط کوتاه شد از کوى او پاى هوسناکان
که شب تاريک چون گردد مگس بيرون نمى آيد
در آن وادى که من چون نقش پا از کاروان ماندم
زبيم راهزن بانگ جرس بيرون نمى آيد
در آن محفل که من بردارم از لب مهر خاموشى
صدا غير از سپند از هيچ کس بيرون نمى آيد
پريشان کرد سير باغ اوراق حواسم را
خوشا مرغى که از کنج قفس بيرون نمى آيد
مگر بال و پر موجى به فريادش رسد، ورنه
به دست و پا زدن از بحر خس بيرون نمى آيد
زعاجزنالى خود يافتم آن گنج پنهان را
که از دل ناله بى فريادرس بيرون نمى آيد
حرامش باد رسوايي، حلالش باد مستورى
مى آشامى که از بيم عسس بيرون نمى آيد
چو افتادى به بحر عشق دست و پا مزن صائب
که از درياى آتش خار و خس بيرون نمى آيد
|
مشاهده برنامه در فروشگاه اپل |
نظرات نوشته شده