شماره ٤: از ان گلشن دل گستاخ من گل چيده مى آيد

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش پنجم

افزودن به مورد علاقه ها
از ان گلشن دل گستاخ من گل چيده مى آيد
که چشم باغبان آنجا زخود پوشيده مى آيد
دل از گستاخى من جمع کن کز شرم رسوايى
نگاه از چشم من بيرون چو مو از ديده مى آيد
چرا آزاده در وحشت سرايى لنگر اندازد
که سرو از خاک بيرون ساق بر ماليده مى آيد
کنار بحر کشتى را کمينگاه خطر باشد
از ان دايم نفس از دل به لب لرزيده مى آيد
عزيز مصر غربت باد دستى مى تواند شد
که چون يوسف ز کنعان پيرهن بخشيده مى آيد
مگر در آتش افکنده است مکتوب مرا جانان؟
که مرغ نامه بر چون موى آتش ديده مى آيد
نه آسان است بيرون آمدن از وادى غفلت
که خون از چشم رهرو زين ره خوابيده مى آيد
به مويى مى توان صد کوه را برداشتن صائب
زدل تا بر زبان يک نکته سنجيده مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید