شماره ٨٠٠: يار قبا چست کرد، رخش به ميدان بريد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
يار قبا چست کرد، رخش به ميدان بريد
اين سر و هر سر که هست در خم چوگان بريد
غمزه زن ما رسيد، ساخته داريد جان
يوسف ما چون رسيد، مژده به کنعان بريد
از رخش امروز اگر توشه شود نعمتى
بهر چه فردا به خلد منت رضوان بريد؟
دست به دامان او نيست به بازوى کس
بوالهوسان فضول، سر به گريبان بريد
در صف عشاق چو لاف عيارى زديد
ماتم تان واجب است، گر ز غمش جان بريد
مرغ بيابان عشق خار مغيلان خورد
وعده اصل انگبين بر مگس خوان بريد
مست و خراب مرا، حاجت نقلى اگر
هست، دل خام سوز سوى نمکدان بريد
نيست دل چون منى در خور شاهين شاه
پاره مردار من بر سگ دربان بريد
بر دو رخ خود نوشت خسرو دلخسته حال
وه که ز درمانده اى قصه به سلطان بريد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید