شماره ٧٦٥: باز عشق تو مرا مژده رسوايى داد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
باز عشق تو مرا مژده رسوايى داد
فتنه را عهده کار من شيدايى داد
غم تو در دل شبها به دل خويش خورم
کاين خورش بيشترى ذوق به تنهايى داد
چه حد وصل مرا، بين که چو من چند مگس
جان شيرين به دکان چو تو حلوايى داد
اى که گوييم شکيبا شو و در گوشه نشين
دل ببايد که توان داد شکيبايى داد
سنگ هر طفل به رويم گل شاديست که عشق
هدفم بر زد و بس جلوه رسوايى داد
بوى خون زد ز صبا کامد ازان وقتش خوش
که نشان دل آواره هر جايى داد
شد به ديوانگى زلف بتان، هر چه خداى
خسرو دلشده را بهره ز دانايى داد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید