شماره ٧٣٣: گر چه در کشتن عشاق زبون مى آيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر چه در کشتن عشاق زبون مى آيد
بارى آن شکل ببينيد که چون مى آيد
اى صبا، خاک رهش آر و بينداز به چشم
که بلاها همه زين رخنه درون مى آيد
گر کنم گريه دل ماندگي، از تست، اى دوست
کين شکايت همه از بخت نگون مى آيد
دل صياد کجا سوزد، اگر ناله کند
مرغ بيچاره که در دام زبون مى آيد
آمدى باز و به نظاره برون آمد دل
لحظه اى باش که جان نيز برون مى آيد
خوشم از گريه خود، گر چه همه خون دل است
زانکه بوى تو ز هر قطره خون مى آيد
تا شبم چون گذرد، آه که بازم در دل
ياد آن سلسله غاليه گون مى آيد
حذر از گوشه چشمش که ز شوخى خود را
مست مى سازد و با سحر و فسون مى آيد
خسروا، چون سخن اول نشنيدي، ناچار
بکش از دوست بلايى که کنون مى آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید