شماره ٦٩٥: گذرد مهى و يک شب به منت گذر نباشد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گذرد مهى و يک شب به منت گذر نباشد
برود شبى و ما را خبر از سحر نباشد
ز سر کرشمه هر دم گذرى به سوى ديگر
به دو رخ تو همچو ماهي، به منت گذر نباشد
رسدت بر اوج خوبي، اگر آفتاب گردى
که در آفتاب گردش چو تويى دگر نباشد
نتوان ز بعد ديدن نظر از تو برگرفتن
نتواند آنکه چشمش بود و نظر نباشد
سخن تو آن حلاوت که شکر توانش گفتن
ز غم تو دارد، ارنى سخن از شکر نباشد
خبرم مپرس از من، چو مقابل من آيى
که چو در رخ تو بينم ز خودم خبر نباشد
به ملامتم همه کس در صبر مى نمايد
نه بد است صبر، ليکن چکنم، اگر نباشد
دل مستمند خسرو سخن تو پيش هر کس
چو قلم فرو نخواند، اگرش دو سر نباشد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید