شماره ٦٨٤: يار ما را دل ز دست عاشقى صد پاره شد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
يار ما را دل ز دست عاشقى صد پاره شد
باز عقل از خان و مان خويشتن آواره شد
اين دل صد پاره کش پيوندها کردم به صبر
آن همه پيوندهايش بار ديگر پاره شد
پاره پاره گشت سر تا پا دل پر آتشم
از براى سوزش من بين چه آتشپاره شد؟
ماه من، بى تو چو شب تاريک شد چشم رهى
واندر اين شب قطره هاى چشم من سياره شد
چشم را گفتم که در خوبان مبين، نشنيد هيچ
تا گرفتار يکى مردم کش خونخواره شد
دى رهى ديد آن پرى را و ز سر ديوانه شد
وز سر ديوانگى در پيش آن عياره شد
ديد چون ديوانگى من، بزد بر سينه سنگ
سختى دل بين که بستد سنگ و در نظاره شد
تا به کوه و دشت نفتد همچو فرهاد از غمت
چاره خسرو بکن کز دست تو بيچاره شد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید