شماره ٦٤٦: رفتيم از چشم و در دل حسرت رويت بماند

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
رفتيم از چشم و در دل حسرت رويت بماند
بر شکستى و به جانم نقش گيسويت بماند
سر گذشتى بشنو از من، داشتم وقتى دلى
سالها شد در فرامش خانه مويت بماند
دى خرامان مى گذشتى خلق بيدل مانده را
گريه ها پيشت روان شد، چشمها سويت بماند
مردن من بين که چون شب بازگشتم از درت
کالبد باز آمد و جان بر سر کويت بماند
گردنت آزاد باد و خون من در گردنم
چون به کشتن خو گرفتى و همان خويت بماند
رفت جان پر هوس تا بوسد ابروى ترا
هم در آن بوسيدن محراب ابرويت بماند
زان شبى کين سو گذشتى گيسوى مشکين کشان
تاکنون مستم که تو بگذشتى و بويت بماند
بو که باز آيد دل و جان گرفتارم ز تو
از بدت گفتن زبان در کوى بدگويت بماند
اين به گفتن راست مى آيد که خسرو، خوش بزى
چون زيد بيچاره اى کز ديدن رويت بماند



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید