چشم يارم دوش بى هنگام خواب آورده بود
وز تکبر غمزه شوخش عتاب آورده بود
تاب زلفش برده بود از چهره شب تيرگى
وز فروغ مهر رويش ماهتاب آورده بود
صبح صادق از سر اخلاص بر رويش دميد
هر دعايى را که از حق مستجاب آورده بود
شد گريزان از خيال روى او مهر از هلال
دوش ديدم بى گهان پا در رکاب آورده بود
در درون ديده دارم روشنايى را به خواب
چون خيال روى او در ديده خواب آورده بود
تا به گوش او رساند چشم دريابار من
هر دو صحن ديده پر در خوشاب آورده بود
نام خسرو شهره ايام شد، کز بهر عام
همچو دولت رو در آن عالى جناب آورده بود