شماره ٦١٨: گر گشت آن سرو روان روزى سوى گلشن فتد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گر گشت آن سرو روان روزى سوى گلشن فتد
هم گل به غنچه در خزد، هم سرو در سوسن فتد
خاک رهش بر سر کنم، مقصودم آن کان خاک اگر
افتد ز سر بارى همه در ديده روشن فتد
منت پذيرم، گر زند تيغ رقيبت گردنم
آن سر که نبود بر درت، آن به که از گردن فتد
تيغ تو بهر عاشقان، تير تو بهر مخلصان
مسکين کسى کش دوستى با همچو تو دشمن فتد
چون خاک گردم در ره وصلت همين بس باشدم
کايى و از تو سايه اى بالاى قبر من فتد
باشد هوس نه عاشقى يا از براى شهرتى
رعناى عاشق پيشه را چاک ار به پيراهن فتد
روزى ز بخت من نگر کز وصل گيرد داستان
نامت که با نامم بهم در کار مرد و زن فتد
خسرو طفيل عاشقان مى سوزد از سوداى تو
سوزد طفيل دانه خس، آتش چو در خرمن فتد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید