شماره ٦٠٣: ناله برآيد هر طرف کان بت خرامان در رسد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ناله برآيد هر طرف کان بت خرامان در رسد
فرياد بلبل خوش بود چون گل به بستان در رسد
من خود نخواهم برد جان از سختى هجران، ولى
اى عمر، چندان صبر کن کان سست پيمان در رسد
آمد خيالش نيم شب، جان دادم و گشتم خجل
خجلت بود درويش را، يکدم چو مهمان در رسد
شب در ميان کشتگان بشيند چون ناليدنم
گفتا که مى کن، يک دو شب اين هم به پايان در رسد
اى دل که بدخو مى کنى از ديدنش چشم مرا
معلوم گردد، باش تا شبهاى هجران در رسد
امروز ميرم پيش تو شرمسار دل شوى
بر تو چه منت جان من، فردا که فرمان در رسد
آزرده تر زان است دل پيشت که بود اول بسى
ويرانه ويرانه تر شود جايى که سلطان در رسد
بر پنج روز نيکويى چندين مناز و بد مکن
تا چشم را بر هم زني، بينى که پايان در رسد
گر خسروا، مى سوزدت از خاميش رنجه مشو
بسيار بايد تا هنوز آن شوخ نادان در رسد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید