شماره ٥٢١: ديوانه دلم زلف پريشان که دارد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ديوانه دلم زلف پريشان که دارد
جانم شکن طره پيچان که دارد
شبهاست که رفته ست ز من خواب و ندانم
کان خواب مرا غمزه فتان که دارد
خالى ست به کنج لب خونخواره او، واى
کان داغ براى دل بريان که دارد
خلقى به سر کوى وي، از شوق بمردند
آن مست شبانه خبر از جان که دارد
هر صبح رود هوش من خسته و يارب
اين باد گذر بر سر بستان که دارد
در خانه دل آمد و بيرون نرود هيچ
زين ترک بپرسيد که فرمان که دارد
يک شهر پر از فتنه و تو بى خبر، آرى
کافر صفتان را غم ايمان که دارد
بيچاره دلم اين جگر سوخته کز تست
نزد که برد، پيش نمکدان که دارد
اين سر که لگدکوب تو شد، گر تو نخواهى
خسرو چه کند در ره جولان که دارد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید