شماره ٤٨٢: دولت نه به زور است و به زارى چه توان کرد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دولت نه به زور است و به زارى چه توان کرد
با بنده ندارى سر يارى چه توان کرد
من بر سر آنم که کنم جان به فدايت
آرى سر وصلم چو نداري، چه توان کرد
صبر است دواى دل بيچاره محزون
اى دل، چو تو بى صبر و قراري، چه توان کرد
اى مردمک ديده، اگر تيغ فراقش
خون جگرت ريخت به زارى چه توان کرد
بى ياد تو يک لحظه نفس مى نزنم من
اى دوست، گرم ياد ندارى چه توان کرد
گر بنده بيچاره نوازند، توانند
وز نيز برانند به زارى چه توان کرد
جان در سر و کار تو کند خسرو بيدل
ليکن تو به آن سر چو نداري، چه توان کرد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید