شماره ٤٧٢: ما را تو صنم باشي، ديگر به چه کار آيد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ما را تو صنم باشي، ديگر به چه کار آيد
با لعل جگر سوزت، شکر به چه کار آيد
خنجر کشى از مژگان بر سينه من، چون من
بى تيغ شدم کشته، خنجر به چه کار آيد
کافر خط هندويت جايى که کشد ما را
يارب که به هندوستان کافر به چه کار آيد
دل از پى آن خواهم تا خون شود از عشقت
گر کار بدين نايد، ديگر به چه کار آيد
از گوهر عشق خود زيور کنمت، بنگر
خوبى چو فزون باشد، زيور به چه کار آيد
شد خسته درون من از بيم جفا کيشان
چون مى ندهد دادم، داور به چه کار آيد
اختر شمرم هر شب در طالع خود، ليکن
چون کار قضا دارد، اختر به چه کار آيد
بر جان و دل خسرو هر لحظه نهد بارى
کاين عاشق مسکين هم ديگر به چه کار آيد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید