شماره ٤٤٣: کسى کش چون تويى در دل همه شب تا سحر گردد

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کسى کش چون تويى در دل همه شب تا سحر گردد
تعالى الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد
که گويد حال من پيشت، کجا ياد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدايى کو به خوارى در به در گردد
بيابان گيرم از غم هر دم و مهمانى زاغان
که از خونهاى چشمم روى صحرا پر جگر گردد
خيالت گر در آب آيد کند آب حيات آن را
بدانگونه که هم در وى خيالت جانور گردد
گل رويت نزارم کرد زان گونه که اين تن را
اگر آسيب بوى گل رسد، زير و زبر گردد
اگر نازم به وصل، آخر نگاهى سوى مسکينى
نظر بازى رها کن تا مقابل باز برگردد
سيه روزى چو من کى روشنى بيند چنين، کاينک
شبم تاريک و از دود دلم تاريک تر گردد
سرت گرديده خسرو بر سر کوى تو سر گردان
بدين حيلت مگر با عاشقانت سر به سر گردد



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید