شماره ٣٨٥: باز مست آمدنش نازکنان از جايى ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
باز مست آمدنش نازکنان از جايى ست
زان يکى کار در آن کنج دهان از جايى ست
دل سبک مى شودم، دوش مگر غايب بود
اين زمان در سرش، اين خواب گران از جايى ست
باز ديوانه ام و سلسله صبر کسى ست
آب چشمم به چپ و راست دوان از جايى ست
من ز تو صبر ندارم، تو نکو مى دانى
اين همه ناز تو، اى جان جهان، از جايى ست
چند خونابه من بينى و نادان گردى
اشک من آخر ازين گونه روان از جايى ست
من چه زهره که دل گم شده جويم ز تو ليک
مردمان را که رود بر تو گمان، از جايى ست
بر رهت، هيچ گلى نشکفد، اى باد، ازانک
با تو امروز نسيم است که آن از جايى ست
خود گرفتم که بپوشد غم خود را خسرو
نامت آخر شب و روزش به زبان از جايى ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید