شماره ٣٧٤: گلستان نسيم سحر يافته ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گلستان نسيم سحر يافته ست
صبا غنچه را خفته دريافته ست
چنان خواب ديده ست نرگس به خواب
که گويى که او جام زر يافته ست
خبر نيست مر بلبل مست را
که از مستيش گل خبر يافته ست
نسيم چون مشک در خاک ريخت
مگر بوى آن خوش پسر يافته ست
خيال قدت سر و گم کرده بود
ولى ناگهان نيشکر يافته ست
چه گويم که سنگين دلش هيچ وقت
ز سوز دل من اثر يافته ست
به پاى خيالت فرو ريخت چشم
درى کان به خون جگر يافته ست
بسا شب که بيدار خسرو نشست
که شام غمش را سحر يافته ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید