شماره ٣٤٦: هنوز آن که نشينيم با تو در سينه ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
هنوز آن که نشينيم با تو در سينه ست
هنوز در دل من آن هواى ديرينه ست
هنوز مستم ازان مى که روزيم دادى
هنوز در دل من آن خمار ديرينه ست
ميى که پيش تو با خون دل بيفزودم
بديدم آن مى و آن خون هنوز در سينه ست
گذشت آن مه و اين لحظه بيش مى گويى
تصورى ست که در خواب يا در آيينه ست
نگر که چند شده ست تا بنات نعش شده ست
ز بهر چرخ که با او هميشه در کينه ست
کسى که حاصل فردا شناخت بر امروز
نسبت دل که اگر بست کودک دينه ست
چو حال اينست بده ساقى آن سفال شراب
که نرخ آن به ترک هزار گنجينه ست
مى مغانه به رسم قلندر آر و ببين
که ماه روزه و وقت نماز آدينه ست
حذر ز پنبه بى پشم امردان، خسرو
که پنبه گشته از او صد هزار پشمينه ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید