شماره ٢٨٩: ناوک زنى چو غمزه او در زمانه نيست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ناوک زنى چو غمزه او در زمانه نيست
چون جان من خدنگ بلا را نشانه نيست
ديوانه گشت خلق و به صحرا افتاد، ازانک
در شهر بى حکايت تو هيچ خانه نيست
جز با خط تو عشق نبازند عاشقان
در خط ديگران رقم عاشقانه نيست
من در دم پسين، تو بهانه گمان برى
معلوم گرددت نفسى کاين بهانه نيست
صعب آتشيست عشق که گشتند صبر و دل
خاکستر و درون و برون شان زبانه نيست
مشنو حديث بى خبران در بيان عشق
دانى که احسن القصص اندر فسانه نيست
جان خاک آستانه که پيمان عاشقان
يک ذره غبار بر آن آستانه نيست
اى پندگو، چه در پى جانم نشسته اى
انگار کان پرنده درين آشيانه نيست
کوه گران زناله ما گم شود به رقص
خسرو، به تاى نغمه زنان اين ترانه نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید