شماره ٢٨٨: مست ترا به هيچ ميى احتياج نيست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مست ترا به هيچ ميى احتياج نيست
رنج مرا ز هيچ طبيبى علاج نيست
اى مه، مشو مقابل چشمم که با رخش
ما را به هيچ وجه به تو احتياج نيست
با من مگو حکايت جمشيد و افسرش
خاک در سراى مغان کم ز تاج نيست
با دوست غرض حاجت خود چند مى کنى
او واقف است، حاجت چندين لجاج نيست
نقد دلى که سکه وحدت نيافته ست
آن قلب را به هيچ ولايت رواج نيست
تاراج گشت ملک دل از جور نيکوان
اى دل، برو که بر ده ويران خراج نيست
خسرو نديد مثل تو در کاينات هيچ
ز اهل نظر که جز صفت چشم کاج نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید