شماره ٢٧٠: اى که روى تو حيات جان است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اى که روى تو حيات جان است
ديده جايت شده جاى آنست
ماه را از رخ چون خورشيدت
در شب چاردهم نقصانست
سخن اندر لب تو دل ببرد
دل چه باشد، سخن اندر جان است
بى لبت هر لب لعلى که گزم
سنگ ريزه به ته دندانست
ناتوانم، که غمت با من کرد
هر چه از جور و جفا بتوانست
سلک در گشت مرا ز آب دو چشم
تار هر رشته که در دندانست
به گه گريه سواد چشمم
تيره، گويى که شب بارانست
گفتيم غم مخور و آسان گير
اين به گفتن، صنما، آسانست
دور از شعله آه خسرو!
که دلش سوخته هجرانست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید