شماره ٢٢٣: کشته تيغ جفايت دل درويش من است

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کشته تيغ جفايت دل درويش من است
خسته تير بلايت جگر ريش من است
نيک خواهى که کند منع ز عشق تو مرا
منکرى دان به حقيقت که بدانديش من است
هر گروهى بگزيدند به عالم دينى
عاشقى دين من و بى خبرى کيش من است
صبر دارم کم و شوق رخ او از حد بيش
غير ازين نيست دگر هر چه کم و بيش من است
گفتم، از نوش لبت کام که يابد، گفتا
آنکه مجروح تر از غمزه چون نيش من است
گر دل از ما ببريد و به تو پيوست، چه باک
آشنا با تو و بيگانه ز من، خويش من است
جان ازين باديه خسرو، نتوان برد به جهد
آه ازين وادى خونخوار که در پيش من است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید