شماره ٢٢٢: بند جانم ز خم سلسله موى کسى ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بند جانم ز خم سلسله موى کسى ست
زخم جانم ز کمان خانه ابروى کسى ست
شب ز غم چون گذرانم من تنها مانده
اى خوش آن کس که شبش تکيه به پهلوى کسى ست
گريه امروز نمى ايستدم، کاندر خواب
ديده ام شب که رخم گويى بر روى کسى ست
از کجا آمدي، اى باد، که ديوانه شدم
بوى گل نيست که مى آيد، اين بوى کسى ست
پند خود بيهده ضايع مکن، اى صاحب پند
کز توام نيست خبر ز آنکه دلم سوى کسى ست
دل من دور نرفته ست، نکو مى دانم
باز جوييد همانجاش که در موى کسى ست
بو که از گم شده خويش نشانى يابم
روز و شب گشتم هر جا که سر کوى کسى ست
از دل و ديده و جان هر چه دهم راضى نيست
يارب، اين ترک جفا پيشه چه بدخوى کسى ست
گر تو منکر شوي، اى شوخ، بداند همه کس
کاين بلاى دلم از نرگس جادوى کسى ست
سر ابروى تو گردم، گرهش بازگشاى
که کمانت نه به اندازه بازوى کسى ست
همه بهر دگرانست زکوة حسنت
آخر اين خسرو بيچاره دعاگوى کسى ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید