شماره ٢١١: ساقيا، مى ده که امروزم سر ديوانگى ست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ساقيا، مى ده که امروزم سر ديوانگى ست
جام پر گردان که مرگم در تهى پيمانگى ست
من به رغبت جان دهم تا رحمت آرى بر تنم
اين عنايت در ميان دوستان بيگانگى ست
زاهدا، تعويذ خود ضايع مکن بر من، از آنک
عشق من ضايع نخواهد شد که ديو خانگى ست
قصه هاى درد خوانم هر شبى با بخت خويش
وين همه بيدارى من، زين دراز افسانگى ست
بس که در زنجير خونابم مسلسل شد سخن
هر غزل از دفتر من مايه ديوانگى ست
شمع شيرينى چشيده ست، ار بسوزد باک نيست
لذت از آتش گرفتن مذهب پروانگى ست
طعنه هاى دشمنان مشتاق را تاج سر است
نام رسوايى به کوى عاشقان فرزانگى ست
نيست آن مردانگى کاندر غزا کافر کشى
در صف عشاق خود را کشتن از مردانگى ست
خسروا، سلطان عشق، ار مى کشد، يارى مخواه
زانکه معزول است عقل و صبر بى پروانگى ست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید