شماره ١٧٧: چشمت که ميان خواب نازست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چشمت که ميان خواب نازست
يا رب که چه شوخ و دلنوازست
هر لحظه ز نيش غمزه تو
صد رخنه به روزه و نمازست
خونها همه خورد، اين چه شکل است؟
دلها همه برد، اين چه نازست؟
محمود به خاک شد هنوزش
دل سوى کرشمه ايازست
شبها غم خود به شمع گويم
کو نيز ز محرمان رازست
سوزنده کسيم نيست جز شمع
کان سوخته سر گدازست
فرياد رسى که در همه وقت
بر غمزدگان در تو بازست
جانا، تو به خواب شو که مستى
افسانه عاشقان درازست
سوز دل و آب چشم خسرو
بپذير که از سر نيازست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید