شماره ١٥٧: بيا کز رفتنت جانم خرابست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بيا کز رفتنت جانم خرابست
دل از شور نمکدانت کبابست
درنگ آمدن، اى دوست کم کن
که عمر از بهر رفتن در شتابست
من آيم هر شبى سوى تو، ليکن
همه شب خانه من ماهتابست
سيه شد روى ما از تو که رويت
زوال روز ما را آفتابست
ندارد چشمه خورشيد آبى
کز آن چشمه تو بردى هر چه آبست
نباشد هيچ بوى نافه از مشک
ولى موى تو يکسر مشک نابست
چو بر شيرين لبت از رخ چکد خوى
تمامى آب آن شربت گلابست
مرا گر يک سؤالى از لب تست
ز چشمت ده جواب ناصوابست
سخن گويد چو خسرو پيش چشمش
زبون غمزه حاضر جوابست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید