شماره ١٥٤: نسيما، آن گل شبگير چونست

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
نسيما، آن گل شبگير چونست
چسانش بينم و تدبير چونست
نگويى اين چنين بهر دل من
که آن بالاى همچون تير چونست
ز لب، آيد همى بوى شرابش
دهانش داد بوى شير چونست
من از وى نيم کشت غمزه گشتم
هنوزم تا به سر تقدير چونست
اگر چشمش به کشتن کرد تقصير
لبش در عذر آن تقصير چونست
نپرسد هرگز آن مست جوانى
که حال توبه آن پير چونست
به گاه خفتن تشويش عشاق
ز آه و ناله شبگير چونست
ز زلفش سوخت جان خسرو، آرى
بگو، آن دام مردم گير چونست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید