شماره ١١٦: چه آفت ست نمى دانم اين به زير نقاب

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چه آفت ست نمى دانم اين به زير نقاب
که تا نمود نمود آنچه، سينه گشت خراب
تو رخ بپوشى که از هفت پرده بنمايد
چو آفتاب فروزنده از چهارنقاب
تو زلف را ز کله بشکنى عجب نبود
که دل به لنگر خورشيد پروره به نقاب
مرا از ابروى تو شبه حسى رود به نماز
که سجده مى کنيم و صورت ماست در محراب
تو مى کشى و کسى را که مى شود بيهوش
ذبيحه را چه خبر تا چه مى کند قصاب
مرا که سوخته گشتم ز آفتاب رخت
ازان لب ار بتواني، به شربتى درياب
ولى سوال مرا در جواب مى لنگى
مر که در شکر آلوده گشت پاى دناب
شتاب مى کندم عمر در فراق مکوش
ترا که از پس عمرى بديده ام مشتاب
چه سحرها که به مدح تو کرده ام پيدا
که خسرو اسفنم خوانده اى اولوالالباب



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید