شماره ٨٢: سرى دارم که سامان نيست او را

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
سرى دارم که سامان نيست او را
به دل دردى که درمان نيست او را
به راه انتظارم هست چشمى
که خوابى هم پريشان نيست او را
به عشق از گريه هم ماندم، چه گيرم؟
بر از کشتى که باران نيست او را
فرامش کرد عمرم روز را، زانک
شبى دارم که پايان نيست او را
ترا ملکيست، اى سلطان دلها
که جز دلهاى ويران نيست او را
خطت نوخيز و لب ساده از آنست
خوش آن مضمون که عنوان نيست او را
رخى دارى يگانه در نکويى
که ثانى ماه تابان نيست او را
کدامين مور خطت را که در حسن
بها ملک سليمان نيست او را
ز خسرو رو مپيچ، ار گشت ناچيز
خيالى هست، اگر جان نيست او را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید