شماره ٦٤: بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان کجا

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
بشکفت گل در بوستان آن غنچه خندان کجا
شد وقت عيش دوستان آن لاله و ريحان کجا
هر بار کو در خنده شد چون من هزارش بنده شد
صد مرده زان لب زنده شد، درد مرا درمان کجا
گويند ترک غم بگو، تدبير سامانى بجو
درمانده را تدبير کو، ديوانه را سامان کجا
از بخت روزى با طرب خضر آب خورد و شست لب
جويان سکندر در طلب تا چشمه حيوان کجا
مى گفت با من هر زمان گر جان دهي، يابى امان
من مى برم فرمان به جان، آن يار بى فرمان کجا
گفتم تويى اندر تنم يا هست جان روشنم
گفتى که آرى آن منم، گر آن تويي، پس جان کجا
گفتى صبورى پيش کن، مسکينى از حد بيش کن
زينم از آن خويش کن، من کردم، اين و آن کجا
پيدا گرت بعد از مهى در کوى ما باشد رهى
از نوک مژگان گه گهى آن پرسش پنهان کجا
زين پيش با تو هر زمان مى بودمى از همدمان
خسرو نه هست آخر همان آن عهد و آن پيمان کجا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید