شماره ٥٠: شناخت آنکه غم و محنت جدايى را

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شناخت آنکه غم و محنت جدايى را
بميرد و نبرد سلک آشنايى را
به اختيار نگردد کس از عزيزان دور
ولى چه چاره کنم فرقت قضايى را
مکن به شمع مه و مهر نسبت رخ دوست
که فرقهاست بسى نور آشنايى را
به تيغ پاره که از تن برند و خون ريزند
بدان که گريه خون مى کند جدايى را
ضرورتست که خوانيم لوح صبر و فراق
چو نيست نقش دگر خامه ختايى را
به ياد وصل دل سوخته کند شادم
چنانکه مژده ده باغ روستايى را
اگر مشاهده نقد نيست، نقد اين است
خزينه اى شمر، اى دوست، بينوايى را
مخر به نيم جو آن صحبتى که با غرض است
که راحتى نبود صحبت ريايى را
وفاى يار موافق مگير سهل که آن
مفرحى ست عجب بهر جانفزايى را
چو عاشقى به خرابات مست رو، اى دل
به اهل زهد بمان توبه ريايى را
چو، خسروا، ز فراق است هر زمان دردى
هوس نبرد خردمند ديرپايى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید