شماره ٥: زمانه شکل دگر گشت و رفت آن مهربانيها

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
زمانه شکل دگر گشت و رفت آن مهربانيها
همه خونابه حسرت شدست آن دوست گانيها
عزيزانى که از صبحت گران تر بوده اند از جان
چو بر دلها گران گشتند بردند آن گرانيها
نشان همدمان جايى نمى بينم، چه شد آرى
زمانه محو کرد از سر دگر ره آن گرانيها
کنون در کنج مهمان زمين اند آنکه ديدستى
پريرويان زيور کرده را در ميهمانيها
چو مشک ما همه کافور شد از سردى عالم
جوانان را ز ما دل سرد شد کو آن جوانيها
وگر سوزيم در عالم کسى دلسوز ما نبود
زبس کز مهربانان رفت سوز مهربانيها
مخند، اى کامران عشق، بر تلخى عيش من
که من هم داشتم اندازه خود کامرانيها
کسى کامروز در شاديست فردا بينيش در غم
نويد ماتم غم دان نوا و شادمانيها
به نقد خوشدلى مفروش ده روز حيات خود
که خواهد رايگان رفتن متاع کامرانيها
غم آرد ياد شاديهاى رفته در دل خسرو
چو ياد تندرستى و زمان شادمانيها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید