شماره ٤: گه از مى تلخ مى کن آن دو لعل شکرافشان را

غزلستان :: امير خسرو دهلوی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
گه از مى تلخ مى کن آن دو لعل شکرافشان را
که تا هر کس به گستاخى نبيند آن گلستان را
کنم دعوى عشق يار و آنگه زو وفا جويم
زهى عشق ار به رشوت دوست خواهم داشتن آن را
بران تا زودتر زان شعله خاکستر شود جانم
نفس بگشايم و دم مى دهم سوزاک پنهان را
بريدم زلف او را سر که هنگام پريشانى
شهادت گويد آن زاهد چو ديد آن کافرستان را
نهان با خويش مى گويم که هست آن شوخ زآن من
مگر روزى دو سه ماند، زبانى مى دهم جان را
از او يارب نپرسى و مرا سوزى به جاى او
چو سيرى نيست از آزار خلق آن ناپشيمان را
بيار آن نامه مجنون که گيرد سبق رسوايى
به خون دل چو خسرو شست لوح صبر و سامان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید